به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ قطعا «جنگ قدرت» واژه مناسبی برای توصیف آنچه که مدتهاست در گروه «فلسفه علم» دانشگاه صنعتی شریف میگذرد، نیست. ماجرا از یک نزاع بر سر قدرت فراتر است، اساساً گروه «فلسفه علم» شریف و آن ساختمان کوچک «قدرت» محسوب نمیشود که کسی بخواهد برایش بجنگد. داستان، بر سر یک یک نزاع داغ فکری است. یک تقابل جدی میان دو آبشخور اندیشهای که یکی از علم دینی و تعهد به آن سرچشمه گرفته و دیگری که دقیقاً نمیدانیم کجاست از جای نامعلومی نشأت گرفته است!
مشکل دانشگاه صنعتی شریف که با بازنشسته کردن اجباری استادان متخصص و متدین این مرکز علمی کلید خورده بود، هم اکنون با اُفت شدید علمی آن، ابعاد گسترده تری را به خود گرفته است. به منظور یافتن پاسخی برای این افت علمی به سراغ دکتر جعفر چاوشی، که علیرغم همه تهدیدها، به افشاگری خود از وضعیت فعلی این دانشگاه ادامه میدهد رفتیم، تا عوامل این افت علمی را از زوایای دیگری مورد بررسی قرار دهیم.
بیشتر بخوانید
در قسمت دوم و پایانی به ادامه گفتگو با عضو هیئت علمی گروه «فلسفه علم» دانشگاه صنعتی شریف نشستهایم که در ادامه میخوانید؛
*برخلاف تصور جنابعالی و دکتر گلشنی، آقای ابراهیم آزادگان بود که به جای دکتر گلشنی به ریاست گروه فلسفه علم منصوب شد و نه دکتر حسینی، میتوانید علت این کار را بگویید؟
- در حقیقت انتصاب آزادگان به ریاست گروه فلسفه علم یک شوک روانی و اجتماعی بزرگی بود که جامعه علمی کشور را به شدت تکان داد. نه تنها ما مبهوت شدیم بلکه اغلب دانشگاهیان هم از این انتصاب دچار بهت و حیرت شدند! آخر چگونه ممکن است که به جای دکتر گلشنی با آن همه سوابق درخشان علمی و اخلاقی، کسی به کرسی ریاست گروه تکیه زند که معدلی زیر 13 در دوره کارشناسی، هجده واحد مردودی و دوبار مشروط شدن در کارنامهاش داشته باشد؟!
اما دشمن به کار خود خوب آگاه است و پیامدهای ناگوار آن را نیز برای کشور به درستی ارزیابی کرده است. برای توضیح بیشتر این موضوع باید اشاره کنم که یکی از ابزار های دشمن برای ضربه زدن به استقلال و یا تضعیف ساختارهای فرهنگی و یا نظامی کشور مورد تخاصم بهره گیری از شوک روانی است تا در پرتوی آن کاری را که پیش از شوک قادر به انجامش نبود در فضای غبارآلود حاصل از شوک که سردرگمی و هیجان بر جامعه حاکم است به انجام برساند. مصداق بارز آن شوک حاصل از حمله تروریستی به دو برج بازرگانی در آمریکا در 11 سپتامبر است که به رییس جمهور وقت آمریکا فرصت داد تا با استفاده از این شوک به دو کشور عراق و افغانستان لشکرکشی کند و آنها را به خاک و خون بکشد.
بر گردیم به سوال اصلی. غرض رییس دانشگاه و معاونین او از انتصاب آزادگان به ریاست گروه آن بود که با یک تیر دو نشان بزنند. یعنی هم دکتر گلشنی و همفکرانش را به حاشیه برانند وهم در پرتو شوک حاصله شایسته سالاری را در دانشگاههای کشور متزلزل سازنند تا روسای سایر دانشگاهها نیز بتوانند مشابه همان کار را بدون واهمه در دانشگاههای خود انجام دهند.
اما در خود دانشگاه شریف که زمینه اینکار حتی از چند سال پیش آماده شده بود این شوک عزل و نصب های بدون دلیل استادان را سرعت بخشید. نباید از نظر دور داشت که رییس و معاونین او دردشمنی با دکتر گلشنی به شدت عزم خود را جزم کرده بودند و ماجرای این دعوای از دانشگاه هم فراتر رفته بود و افکار عمومی را به نحوی متاثر از خود کرده بود. رسانه ها نیز منتظر سر انجام این دعوا بودند تا زمانی که دکتر فتوحی با ایجاد چنین شوکی به خیال خود به این ماجرا پایان داد.
در واقع دکتر فتوحی با چنین انتصابی خواست بدترین اهانتها را به دکتر گلشنی بکند ولی او ناخواسته این اهانت را به عقل و درایت مردم ایران کرد و به زودی هم سزای این بیحرمتی اش را خواهد چشید.
این بود راز انتخاب نشدن دکتر حسینی، البته در این مرحله افزون بر اینکه او فعلا معاونت فرهنگی را در دست دارد و این پست کمی نیست. به هر حال در اینجا بود که مجله جرأت اندیشیدن و نام ابراهیم آزادگان به ذهنمان تداعی شدند و ما را با گام نخست نقشه دانشگاه آشنا کردند.
*علاوه بر نام ابراهیم آزادگان آیا چیز دیگری در این نشریه بود که برایتان تازگی داشت؟
- بله خیلی چیزها. مقدمتا باید بگویم که خط مشی این مجله اساسا با خط مشی دکتر گلشنی تفاوت فاحش داشت. دکتر گلشنی همانگونه که شما هم استحضار دارید فردی به شدت مذهبی و مقید به اصول اسلامی است، حال آنکه این مجله در فضای دیگری سیر می کرد. فضایی بحرانزا ... مثلاً در شماره هفتم این نشریه، مطلبی تحت عنوان: «رسانه های ارتباطی و امتداد شکل مصنوعی خودمان.» از سردبیر مجله درج گردیده است که حاوی عکسی از دختر و پسری است که یکدیگر را در آغوش گرفته اند.
این کار چیزی جز عبور بی شرمانه از خط قرمز نظام نبود که تعمداً و با رضایت کامل رئیس دانشگاه و معاون فرهنگیاش و برای ترویج بیبندوباری و بحران آفرینی صورت گرفته بود.
به این دلیل که اولا هزینه نشریه توسط معاونت فرهنگی تامین میشد و ثانیا همین معاون فرهنگی این خانم سر دبیر را بنا به اعتراف یکی از دانشجویان به رئیس دانشگاه معرفی کرده بود. من این عکس را به شما نشان میدهم و از شما هم تقاضا دارم که به خاطر خدا هم که شده آن را انعکاس دهید تا مردم ایران بدانند که در این دانشگاه چه میگذرد.
بنابراین اگر در دانشگاه شریف با بعضی از ناهنجاری های اخلاقی مواجه میشویم ، نباید دچار شک و تردید شویم. مطمئن باشید که این عکس نه از روی تصادف بلکه با تامل بسیار در یک اطاق فکر دشمنان انقلاب انتخاب گردیده تا تابوشکنی کند و جوانان دانشجو به فحشا ترغیب نماید و در نهایت به جای تحصیل علم باب هرزگی را برای آنها فراهم آرد.
منظورم آنست که این آب از سر چشمه گل آلود است. مگر در همین روزها به چشم خود ندیدیم که مشاور پیشین رییس جمهور در امور زنان علنا به نفع همجنس بازان و به مناسبت روز خانواده پیام فرستاد، همو که پیش از این کار نیز با یکی از نمایندگان همجنس بازان اروپایی عکس یادگاری گرفته بود. همه این کارها با برنامه ای دقیق و حساب شده طراحی شده اند، خدا میداند. همین خانم برای چنین تبلیغی از همجنس بازی در ایران چه پاداش هایی دریافت کرده است. مسئله برای دشمن این نیست که جامعه ایرانی را یکباره متزلزل کنند. بلکه هدف مهم آنست که قبح چنین کاری را از میان بردارد تا به تدریج نقشه کلان خود را در ترویج فساد به مرحله ظهور در آورد.
آنان برای آزمون و خطای خود همه رنگ مهره دارند. مثلا اگر در فتنه سبز از وجود مطرب های ایرانی کاری برایشان ساخته نشد. این بار زنی با چادر و مقنعه را برای اجرای نقشه خود به کار گرفتند. زنی که البته سال ها نیز افتخار مشاورت با رییس جمهور را در کارنامه خود داشته است. به عبارت دیگر همانهایی که قرار بود پس از برجام ایران را به وضع روسیه زمان یلتسین در آورند و رستوران های مک دونالدی به سبک آمریکایی در شهرهای بزرگ ایران تاسیس کنند و بجای توجه به صنعت هسته ای به بی عفتی دامن بزنند وقتی که با مقاومت و هو شیاری ملت شریف ایران و رهبری امام خامنه ای رو به رو شدند و عقب نشستند. هنوز هم از نقشه های شیطانی خود دست برنداشتهاند و مخفیانه و یا آشکار به کار خود ادامه می دهند. این ما هستیم که باید هوشیاری خود را دو چندان کنیم. حافظ چقدر خوب در بیش از هفت قرن پیش چهره این گونه منافقین حیله گر را برای ما ترسیم کرده است:
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد
بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه
زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد
اهل راز یعنی کسانی همانند مردم با شرف و فهمیده ایران که فریب این منافقین را نخورد و مشت آنان را باز کرد و در نهایت نقشه آنها را نیز نقش بر آب کرد. حافظ با تمام اینها باز به ما هشدار می دهد که مبادا لحظه ای از مکر آنان غافل شویم چرا که آنها می توانند خود را به شکل مذهبی هم در آورند:
ای کبک خوش خرام که خوش میروی بناز
غره مشو که گربه زاهد نماز کرد
یعنی این بانوی مشاور اسبق رییس جمهور را با آن چادر و مقنعه برای فریب ظاهریتان به میدان آمده است. البته مرتبه زنان محجبه و چادری ایرانی والا تر از آن است که با این ترفند های دشمنان خدشه دار شود. این شخص در واقع این چادر و مقنعه را از زنان عفیف و ایثار گر ایرانی دزدیده است و برای این سرقت هم باید محاکمه و مجازات شود. چرا که کارش را برای ترویج فساد و آگاهانه انجام داده است. اگر این کار او از روی جهل بود بایستی رئیس جمهور و یا سایر مقامات دولتی آن را محکوم می کردند. مگر رییس جمهور فعلی یک روحانی نیست پس چرا در مقابل این عمل شنیع سکوت اختیار کرد!
متاسفانه برخی از روحانیان و وعاظ ما به خواب رفتهاند و خطر ی را که در کمیین کشور است را احساس نمی کنند. نمی دانند چه دام های بزرگی برای اغوای جوانان ما گسترده شده است.
*آیا در این مجله چیز دیگری وجود دارد که به نظرتان غیرواقعی است؟
- بله در همین شماره مقاله دیگری تحت عنوان: «فلسفه رسانه چیست» به قلم معاون فرهنگی دانشگاه درج گردیده است. نکته قابل تامل آنست که این نویسنده بنیانگذار فلسفه رسانه معرفی شده است
آیا ترجمۀ کتابی از زبان های بیگانه درباره فلسفۀ رسانه این اجازه را میدهد که مترجم آن بنیانگذار فلسفه رسانه معرفی شود؟! اگر چنین است که ما باید هر روز شاهد تولد بنیانگذاران متعددی باشیم که کارشان صرفاً ترجمه بوده است. وانگهی معلوم نیست که چرا صدا و سیمای ایران از دانش این به اصطلاح بنیانگذار بهره نمیجویند؟ حقیقت آنست که کسان دیگری در سیمای جمهوری اسلامی ایران بوده و یا هستند که نقش اساسی در تکوین فلسفۀ رسانه در ایران داشته اند که به دلیل تواضع و فروتنی از مطرح کردن نام خود ابا دارند و از این جنجال های تبلیغاتی دوری میجویند.
البته باید اعتراف کرد که نویسنده مورد بحث مهارت های دیگری دارد که میتواند از آن طریق به شهرت برسد و خود را در قلب برخی از جوانان ایرانی جای دهد و نیازی به تراشیدن عناوین جعلی نیست. او که صحنه گردان قهاری است، بارها و بارها تبحرش را در برپایی کنسرت ها و مراسم های مشابه جوان پسند به تعبیر خودش نشان داده است. مثلاً در اولین اردوی دانشجویی در شهر زیبا کنار، بنا به گواهی شاهدان عینی از یک خواننده زیرزمینی، برای اجرای کنسرتی دعوت کرده بود و از او خواسته بود، که چنان برنامهای اجرا نماید که حضار (یعنی دختران و پسران) را بترکاند (اصطلاحی که از خوانندگان ایرانی مقیم لسآنجلس وام گرفته بود).
بنابراین چاپ آن عکس و اجرای این کنسرت که هیچگونه سودی بر آنها مترتب نیست، فقط و فقط به منظور اغوای دانشجویان صورت گرفته است، تا آنان را به لهو و لعب وادارند.
آری این صحنهگردان اردوهای دانشجویی و آن رئیس تازه کار گروه فلسفه علم با کارهایشان نشان دادند که گروهی که مسئولیتش را بر عهده دارند دیگر آن گروه زمان دکتر گلشنی نیست و «آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت».
*جنابعالی میخواهید بگویید که همین وضعیت حاکم برگروه موجبات افت علمیاش را فراهم کرده است؟
- بله، هنگامی که مسئولان بلند پایه دانشگاه، خود مبتلا به این همه بیاخلاقیها باشند چگونه میتوانند رهبر و راهنمای دیگران شوند؟ به تعبیر دیگر:
ذات نایافته از هستی بخش
کی تواند که شود هستی بخش؟
البته هنگامی که جناب آقای دکتر گلشنی گروه فلسفه علم را تاسیس کرد قصدش این بود تا دانشجویان را هم با فلسفه علم و هم با فلسفه دین و تعاملی که بین این دو موجود است آشنا سازد. تا دانشجویان از ساحت بالایی به علم نگاه کنند و از ابعاد معنوی انسانیت غافل نشوند. در حالیکه با حذف متافیزیک از دروس این گروه اندیشه غالب هم اکنون روی بعد مادی انسان متمرکز گردیده است. یعنی این مدرسین اخلاق را که منشاء دینی دارد کنار گذاشته و به جای رفتار انسانی را که از داروینیزم نشات گرفته است، تبلیغ می کنند.
این کار البته همان طوری که بارها تذکر داده ام کاملا حساب شده است، یعنی می خواهند به تدریج دین را از جامعه خارج کنند. آنان حتی این دین زدایی را بدون واهمه و علنا هم انجام می دهند. مگر نه این است که عبدالکریم سروش وحیانیت قرآن را زیر سوال برده و مطالب فراوانی بر ضد دین مبین اسلام نگاشته است که طبق قانون اساسی ما جرم شمرده می شود. پس چرا مقالات این شخص در سایت گروه فلسفه علم در معرض دید قرار گرفته است و تبلیغ می شود. شما در کجای دنیا کشوری را سراغ دارید که این گونه مار در آستین بپرورد؟!
*پس چرا استادان بسیجی دانشگاه از این وضع شکایت نمیکنند؟
- قبلا گفتم که خفقان حاکم بر دانشگاه هر گونه انتقاد را از استاد و دانشجو سلب کرده است. بعلاوه آن عرق دینی که در اوایل انقلاب در وجود جوانان و پیشکسوتان دانشگاهی موج می زد به دلایلی و بیشتر بر اثر تطمیع و یا تهدید رییس دانشگاه و معاونین دین ستیزش به شدت به تحلیل رفته است. وقتی گروه فلسفه علم نام بنده را که 20 سال عضو هیئت علمی دانشگاه بوده ام را از سایت گروه حذف می کند و حتی در حد یک اسم هم حاضر نیستند تا اثری از کسی که به خود جرات می دهد و با رویکردهای غلطشان مخالفت می کند باقی بماند، دیگر چه انتظاری دارید که افرادی پیدا شوند و در مقابل چنین افرادی از حق دفاع کنند؟!
بهر حال کسانی که در مقابل دین ستیزی دانشگاه لب فرو بسته اند روزی از رفتار خود پشیمان خواهند شد. آخر چگونه غیرت آنان قبول میکند که اینهمه اهانت و تهاجم به دین مبین و انقلاب مقدس را شاهد باشند و خموشی پیشه کنند.
*در خاتمه اگر جنابعالی مطلب دیگری دارید می توانید بگویید.
- بله از شما و همه رسانه های متعهد به انقلاب اسلامی ایران می خواهم که در مقابل ظلم ها و فریبکاری های رئیس دانشگاه و معا ونین او خاموشی اختیار نکنید که «نه جای زمزمه دیگر که جای فریاد است». شما به خواست خدا یکی از سربازان آتش به اختیاری هستید که رهبر معظم انقلاب از آن سخن گفته است. اگر به این وظیفه خود عمل نکنید خدا را از خود نا خشنود کردهاید. بسیج دانشجویی و نهاد رهبری در دانشگاه نیز نباید فریب ظاهر اولیای دانشگاه را بخورند و خدای نکرده در دام آنان گرفتار آیند بلکه باید با این حقیقت تلخ آشنا شوند که تا زمانی که این جریان نفاق بر دانشگاه حاکم است وضعیت آن روز به روز وخیم تر خواهد شد.